«حبيب ساهر، همراه تقي رفعت و شمس كسمايي و بعد از آنها، از آورندگان شعر نو به ايران هستند كه بعدها نيما سبك او را دنبال كرد.
حبيب ساهر تحصيل كردهي دوران فروپاشي عثماني بود. چند سالي در آنجا اقامت كرده، به تبريز بازگشت و زيباترين اشعار تركي و فارسي را سرود. از ميان اشعار فارسي او تاكنون كتابهاي زير، چاپ شده است:
اساطير(1340)
اشعار برگزيده (1343)
كتاب شعر ساهر -1 (1351)
كتاب شعر ساهر -2 (1353)
شقايق (1315)
سايهها (1318)
و از ميان مجموعههاي شعر تركي وي ميتوان كتابهاي چاپ شدهي زير را ياد كرد:
1. ليرك شعرلر (1341)
2. كؤشن (1343)
3. سحر ايشيقلانير (1360)
4. سورگون (1384)
5. يانان ياشيل (1389)
در اين كتابچهي كوچك يك شعر بلند و هشت شعر كوتاه از او را كه توسط حسين دوزگون، قبل از انقلاب به قارسي ترجمه و در مجلات آن زمان چاپ شده بود، به عنوان برگ سبزي آوردهايم.
حبيب ساهر اين شعرها را در دههي چهل سروده است و در آنها رنج جانكاه مردم مظلوم آذربايجان را در رژيم ستمشاهي به زبان ميآورد.»
سعيد موغانلي
ايلك سفر
بابامي دوستلارييلا، بير كند بَـگي، بگ ائوينه قوناق آپاردي...
- 1 -
«سامان ميداني» - ندا
بير گئجه ياتديق.
قوخوموش، بولاشميش
كروانسرادا.
هاواسيز اوتاغي
بۆرۆدۆ بيردن،
خورولتو سسلري!
*
ايشيقلاندي سحر.
گؤردۆم باجادان،
يۆكلندي دوهلر،
يوللاندي كروان.
كئچركن بازاردان، كولگهلرتك بيز،
آغير يوخودايدي
اپريميش تبريز.
*
ساكت ايدي هر يئر،
قبرستان كيمي.
نه ايشيق وار ايدي
پنجرهلرده،
دالغينليق وار ايدي
بۆتۆن هر يئرده.
*
يولا دۆشدۆك سسسيز،
ميدان چاييندان.
يانيردي
صاحب الامرين،
گۆمۆش قنديللري
و چيراقلاري.
*
كئچديك باغمئشهدن،
سونرا بارينجدان.
سحر نسيمي ايله
خيشيلداييردي
كوللار، آغاجلار...
*
دوهلر ساللاييب
باش- قولاغيني،
آرزيليرديلار كندين اوتلاغين.
چؤللر ايزسيزدير وَ
يوللاردا خلوت.
بودور دستانيني
باشلايير غربت.
- 2 -
قيزيل داغلار اتهگينده
كولگهلر تك
اؤتۆب كئچديك،
گؤز ياشي تك
آخار سويون
قيراغينا قونوب،
ايچديك.
*
پاييز ايدي،
تورونجو گۆن،
داغ آرديندان،
گؤزۆن قيرپدي!
بيردن بيره سس اوجالدي:
بير يانيقلي «گرايلي» آه!
درهلرده
دالغالاندي.
گۆن اوجالدي،
داغلار داشلار
قيزيللاندي...
*
يورولموشام،
سوساميشام.
بودور قارپيز بوستانينين
كناريندا،
دوردو كروان.
بوستانچييا يا يول وئريلدي.
پارچالاندي دئم قارپيزي.
بير پاراسي كهربايي،
بير پاراسي قيرميزي قان...
*
قارپيز دئمه!
بالدا ائله شيرينليك يوخ!
گۆلده ائله عطير يوخدور.
*
“بارينج”دان،
كنده قَدَر،
بيزيم يئرده بوستان چوخدور...
*
داغلار اوجا،
كئچيدلر دار،
بو سحرين شفقينده
قوشلار اوچار.
ككليكاوتو،
داغدا بيتر.
درهلرده ككليك اؤتر.
سولار آخار
قايالاردان.
سوسوز قالماز
هئچ بير كروان.
ترجمهي منظوم، حسين دوزگون.
نخستين سفر
- 1-
در كاروانسرايي
- آن جا كه بويناك بود و آلوده مينمود
و در گوشهاي از «سامان ميداني»[1] افتاده بود؛
بيتوته كرديم.
ناگهان صداهاي خورناس
فضاي اتاق را فشرد
و هوا را درخود خفه كرد.
بامدادان پگاه،
سحر را در سوراخچهي سقف بشكافتم.
شتران را بار كردند،
كاروان را به راه انداختند.
همچو سايهاي
بازار را پشت سر مينهاديم.
تبريز فرسوده،
هنوز هم در خواب بود.
سويهاي ما
همچو گورستان مينمود.
در پنجرهها
نه نوري، نه چراغي پيدا بود.
هر سوي و هر جا،
بهت بود و سكوت بود.
آرام و خاموش راه سپرديم
گام بر درازاي «ميدان چايي»[2] گذاشتيم.
«صابيل امير»[3]
با قنديلهاي نقرهاي و چراغهايش
هنوز ميسوخت،
و بيدار مينمود.
«باغ مئشه»[4] را پشت سر نهاديم،
سپس «بارينج»[5] را نيز.
بوتهها و نهالها
زير نسيم بامدادي،
دامن افشان بودند...
شتران سر و گوش آويزان
به ياد چراگاه روستاشان،
ره ميسپردند.
دشت پهنهها بيصاحب،
راهها خاموش...
چنين مينمود كه داستان غربت آغازيد.
-2-
همچو سايههايي، دامن كشان
دامنههاي كوههاي «قزل داغ»[6] را
پشت سر نهاديم.
بر چشمهساران نشستيم
كه همچو اشك چشم ميلغزيد.
و از آب زلال آن خورديم.
برگ ريزان پاييز بود.
خورشيد شنگرفي
از پشت كوهها چشمك زد.
و به همراه آن، نوايي بر خاست:
«گرايلي»[7] سوزناكي، آه!
در درهها موج زنان لغزيد...
خورشيد آسمان را گشود،
كوهها و تپهها را
سرخي بخشيد...
خسته،
تشنه،
دلگرفته از راه،
بر كنار هندوانه زاران رسيديم.
كاروان به درنگ ايستاد؛
هندوانهي خونين،
و كهربايي را خورديم...
عطر كدامين گل را داشت
و كدامين انگبين را چنان شيريني...
از بارينج تا روستاي ما،
اين سوي و آن سوي راه،
چنين عطر آميز بود.
كوههاي بلند آسمان ما
گدارها دارند.
در شفق بامدادان ما
مرغكان بال و پر ميسايند.
بر دامنهها و دشتهامان
«كهليك اوتو»[8] ميرويد.
بر درههامان
كبكان ترانه ميخوانند،
از سنگتختههامان
چشمهها ميجوشد،
بر راه كاروانها ميلغزد.
[1] مجموعهاي از كاروانسراها در محلهي «دوهچي» تبريز كه محل بيتوتهي روستاييان و مسافران روستاهاي اطراف تبريز بود. اكنون نيز رونق دارد.
[2] رود خانهاي كه از ميان تبريز ميگذرد.
[3] صابيل امير دگرگون شدهي «صاحب الامر» نام مسجدي تاريخي در تبريز.
[4] باغ مئشه، محلهاي در شرق تبريز.
[5] روستايي در بيرون شرق تبريز.
[6] رشته كوهي بيرون تبريز بر سر راه اهر.
[7] گرايلي، نوعي شعر و آهنگ بومي. هر مصرع شعر گرايلي هشت هجا دارد. گرايلي نام ترانهاي خاص نيز است.
[8] گياهي كوهستاني. در فارسي به صورت «كاكوتي» در آمده است.