لوحهلر لوحهسي
دكتر مرتضي مجدفر
از ميان 336 اثر متنوع،
جامع الاطراف، خواندني، تأليف، ترجمه، نظم و مجموعه شعر، پژوهش، تصحيح و تحشيه،
متون دانشگاهي، ادبيات كودكان، نقدها و مقدمههاي استاد بزرگوارم دكتر حسين
محمدزاده صديق، با حجمهاي كم و زياد، اگرچه من همه را دوست دارم و با تك تك صفحات
برخي از آنها به مثابهي خاطرات دوران نوجواني و جوانيام زندگي ميكنم و با برخي
ديگر چون تصحيح ديوانهاي فضولي، نباتي، هيدجي، سيد عظيم، نسيمي، واقف و قوشچو
اوغلو همراهي و مؤانست شبانه دارم و تا صفحهاي از يكي از ديوانها را نخوانم، سر
بر بالين نميگذارم، و بعضي ديگر را چون شاه اثري در بازنمايي فرهنگ، ادبيات و
تاريخ مردم آذربايجان ميدانم، ولي به گمانم ماندگارترين و اثرگذارترين كتابهاي
دكتر صديق را بتوان كم حجمترين آثار ويا ز الحاظ حجم و متون نوشتاري به شمار
آورد، آثاري كه نه بر مبناي پژوهش و كنكاش در آثار پيشينيان و نقد و تحليل آنها،
بلكه از احساس و عمق جان دكتر صديق نشأت گرفته است. اين آثار كه در نامگذاري اكثر
آنها، استاد از عبارت «لوحهلر» استفاده كرده است، ناخودآگاه ذهن ما را به سمت و
سوي الواح ماندگار تاريخ هدايت ميكند. الواحي كه هنوز بشر از آنها ياد ميكند و
مبناي فكر و انديشهي انسانهاي امروزي، چه بسا مضامين لوحههايي است كه از سالهاي
دور، براي او به مردهريگ گذاشته شده است.
سرآغاز انتشار لوحهها با
«باكي لوحهلري» بود كه در سال 1360 و در پي سفر استاد به باكوي آن سالها اتفاق
افتاد. در آن سالها من جوانكي كم سن و سال بودم كه نزد استاد شاگردي ميكردم. هيچ
گاه يادم نميرود تا كتاب به مرحلهي آماده سازي و انتشار برسد، من دست كم پنج بار
شعرهاي آن را مرور كردم و از آن زمان تا كنون هم، خدا ميداند.
سفرهاي استاد به ميان ايل
قشقايي و حشر و نشر علمي و ايلي با آنان، زمينهساز انتشار مجموعهي ديگري شد كه
«قاشقايي لوحهلري» نام گرفت. البته تا قبل از انتشار اين مجموعه كه در سال 1377
رخ داد، استاد چند مجموعه شعر ديگر هم به چاپ رساند كه در نامگذاري آنها از عنوان
«لوحهلر» استفاده نشده بود. به شخصه اعتقاد دارم «اوچغون داخما» كه حاوي شعرهاي
دكتر صديق، در اولين سالهاي معلمي او در روستاهاي آذربايجان است و هيجان، عشق و
احساس در آن موج ميزند، ميتوانست «كند لوحهلري» ناميده شود. اين مجموعه هم،
همچون ديگر لوحهها، حاصل سفر است، سفري به روستاهاي بابك و كرم و نگار و اصلي.
اين كتاب در سال 1361 چاپ شد و بعدها چند بار تجديد نشر شد.
انتشار لوحهها با «زنگان
لوحهلري» در سال 1379 و سپس «اردبيل لوحهلري» در سال 1380 ادامه پيدا كرد؛ كه
اولي حاصل رفت و آمد استاد به زنجان براي تدريس در دانشگاههاي اين شهر و دومي
برگرفته از عشق ساليان دور دكتر صديق به اردبيل و مردمان آن بود كه در حول و حوش
زمان انتشار كتاب با سفر به آن شهر دوباره شعلهور شده بود.
از زمان انتشار اردبيل لوحهلري،
تا فاصلهي طلوع آخرين مجموعه كتاب از سري «لوحهلر» كه همين چندي پيش به مثابهي
سفرنامهي استاد به سوريه و آرامگاه عارف و شاعر دلسوختهي آذربايجني عمادالدين
نسيمي و با نام «حلب لوحهلري» منتشر شد، البته استاد سه مجموعهي ديگر منتشر كرد
كه به ترتيب «تبريز يوللاريندا» (1380)، «يورد غزللري» (1370) و «آناما هديه»
(1387) نام داشتند. اين سه مجموعه را كه تقريباً همهي شعرهاي آن به كعبهي آمال
آذربايجانيها و موطن مادري استاد، تبريز و مادر بزرگوارشان اختصاص دارند، ميتوانيم
با اجازهي استاد، «تبريز لوحهلري» بناميم. تا اين جاي كار به تعبير من از استاد،
7 مجموعه كتاب شعر در قالب «لوحهلر» در دسترس داريم: «باكي لوحهلري»، «كند لوحهلري»،
«قاشقايي لوحهلري»، «زنگان لوحهلري»، «اردبيل لوحهلري»، «تبريز لوحهلري» و
«حلب لوحهلري» و اين يعني اين كه استاد ما هفت شهر عشق را گشته و به قلهي قاف
ادبيات آذربايجان گام گذاشته است. يعني به جايي كه به اعتقادم آن را ميتوانيم به
زيبايي و با احساس وصف ناپذير در مجموعه شعر جديد استاد كه ايشان آن را «خزهللر»
ناميدهاند و من دوباره با اجازهي دكتر صديق، نام آن را به «لوحهلر لوحهسي»
تغيير ميدهم، مشاهده كنيم. استاد اگر در 7 لوحهي قبلي خود به دنبال شناخت و
شناساندن فرهنگ، تمدن و ادبيات آذربايجان بود، در «خزهللر» به شناختِ شناخت و يا
به تعبير فلسفهي امروز به فراشناخت دست يافته است. در اين مجموعه و مجموعهي
پيشين (حلب لوحهلري)، تفكر و فلسفيدن با احساس توأم شده و با شناخت عجين شده است.
همانند شعر «كاش» در حلب لوحهلري:
تبريزده چيخيشيم
ياساقلانسادا
«حلب»ـه گيريشيم
ياساقلانماميش!
چوخ راحت گليرم گؤرمگه سني
ويزادا آليرام
يولدا گئديرم،
سنين مردليگيني تحسين
ائديرم.
مزارين اوستونده
چوخ راحات
دانيشا بيليرم.
مزار اوزهريندن
توزو سيليرم.
احتياط ائتميرم چيخيشلاريمدا
گونشي ايچيرم باخيشلاريملا.
آه!
سربستليك،
آزادليق!
اؤزونو راحت حس ائتمك
نه بؤيوك نعمتدير!
كاش بونون اوچونده
منيمده دريمي سويسايدي
دشمن!
و يا شعر آغازين «خزهللر»
كه به واقع لوحهلر لوحهسي و بازتابي از آرزوها و آمال درج شده در 336 اثر دكتر
صديق است:
دوغو كرواني!
تئز اول،
مني بوردان گل آپار
گل آپار
اوزاق يولا.
گؤم- گؤي او،
ياشيل داغا
يار كنده
كاشغره
گل آپار اوزاق يولا
دوغو كرواني!
تئز اول!
مني آلتون قايالار
گؤزلهييرلر،
يئيين اول!
باجارارسان بيليرم
دوغو كرواني
تئز اول!
براي استاد بزرگوارم دكتر
صديق كه از نوجوانيام افتخار شاگردي در محضر او را يافتهام، آرزوي توفيق و
سربلندي دارم و اميدوارم با همراهي او در «دوغو كرواني»، شاهد پديد آمدن لوحههاي
ماندگار ديگري باشيم.